خانم نمکی و آقای فلفلی!

معجزه بود؟

سلام !اینجا خیلی گرد و خاک گرفته !مدتهاست که اینجا نیومدم!ولی امروز اومدم !کسی نمیدونه واقعا من از چی حرف میزنم آخه اینجا خیلی تغییر کرده خیلیا حتی نمیدونن من راجع به چی حرف میزنم!ولی خب به هرحال من و آقای فلفل دوباره با هم حرف میزنیم چیزی شبیه به یه معجزست!یادش بخیر روزی که کات کردیم این شعرو نوشتم!ووووولی یه فرق اساسی داره نوشتنم با اون موقع اونم اینه که دیگه از بچه و اینا خبری نیست دوستی ما کاملااااا معمولیه!فعلا همین دیگه   روزی ما کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است قفل افسانه است و قلب برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین ...
14 بهمن 1390
1